مردی که میگوید شخصی را به خاطر تجاوز به همسرش کشته است در آستانه مرگ قرار گرفت. اسفند ماه سال 87 پلیس کرج جنازهای ملحفه پیچ شدهای را کنار رودخانهای در اطراف کرج پیدا کردند. جسد کاردآجین شده به پزشکی قانونی منتقل شد و بررسیهای پزشکی علت مرگ را وارد آمدن ضربات کارد بر بدن مقتول اعلام کرد.
ضربات کینه توزانه
با توجه به اینکه هیچ نشانهای دال بر شناسایی هویت متهم وجود نداشت تلاش برای شناسایی وی آغاز شد.هنوز ساعاتی از پیدا شدن جسد نگذشته بود که خانواده مردی 33 ساله به نام احمد به پلیس کرج مراجعه کرده و از ناپدید شدن فرزند خود خبر دادند. مادر احمد گفت پسرش در پی یک تماس تلفنی از خانه خارج شده و گفته خیلی زود برمیگردد اما با گذشت ساعتها نه به منزل برگشته و نه به تلفن همراهش پاسخ میدهد.
ماموران پس از پرسیدن مشخصات احمد از خانواده وی با این احتمال که جسد پیدا شده متعلق به فرزند آنها باشد از پدر و مادر وی خواستند به پزشکی قانونی مراجعه کنند. والدین و برادر احمد نیز پس از مشاهده جسد با شیون و زاری تصدیق کردند که جنازه متعلق به فرزندشان احمد است. با شناسایی هویت مقتول پرونده وی به کارآگاهان ویژه قتل پلیس آگاهی سپرده و تحقیقات اولیه دال بر این بود که احمد به احتمال زیاد قربانی یک کینه شدید شده است چرا که عمق ضربات وارده و نوع آنها همگی حاکی از یک تسویهحساب شخصی داشت.
جبران کمبود محبت در بیرون خانه
ماموران در جست و جوی سرنخ پرینت تلفن همراه مقتول را از مخابرات دریافت کرده و دریافتند آخرین تماس تلفنی مقتول با زنی به نام ریحان بوده است. بررسی پرینت نشان داد که احمد تماسهای زیادی با این زن داشته است به همین خاطر این زن شناسایی وبازداشت شد.
ریحان پس از انتقال به اداره آگاهی پرده از راز قتل برداشته و مدعی شد جنایت توسط شوهرش اتفاق افتاده است: شوهرم عباس مردی معتاد و شیشهای بود و مرتب مرا به باد کتک میگرفت. به همین خاطر او را دوست نداشتم.از حدود یکسال پیش با احمد آشنا شده و با هم ارتباط برقرار کردیم.
من به احمد گفتم که به زودی از شوهرم جدا میشوم و با او ازدواج میکنم و برای همین هم به خانهام برگشتم ولی پدرم با گفتن اینکه در صورت طلاق گرفتن هیچ حمایتی از من نمیکند و باید به خانه برگردم مرا مجبور کرد دوباره پیش عباس برگردم. من هم برگشته ولی ارتباطم را با احمد ادامه دادم و روز به روز علاقهام به او بیشتر میشد.تا اینکه چند روز مانده به حادثه عباس از رابطه من و احمد باخبر شد.
او به شدت مرا کتک زده و از من خواست احمد را به خانه بیاورم. من از ترس حاضر به این کار نبودم اما سرانجام تسلیم کتکهای عباس شده و با احمد تماس گرفته و او را به خانه دعوت کردم. تا احمد پایش را به خانه گذاشت عباس با چاقو ضربهای به او زد. احمد تا آمد به خودش بجنبد ضربات چاقوی دیگری دریافت کرد و جان داد. عباس سپس او را داخل ملحفهای پیچیده و به کرج برده و کنار رودخانه به حال خود رها کرد.
خشمم را خالی کردم
ماموران به سرعت دست به کار شده و عباس را دستگیر کردند. متهم پس از دستگیری گفت: ریحان به من گفت با احمد رابطهداشته است و همین مرا منقلب کرد. من هم قصد جان احمد را کردم و آنقدر به ریحان فشار آوردم تا احمد را به بهانهای به خانه بکشد. البته ریحان گمان نمیکرد من میخواهم احمد را از پا درآورم.بعد از ورود احمد هم او را با چاقو کشتم.
با این اطلاعات پرونده برای رسیدگی به شعبه 80 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و عباس به قضات گفت احمد را به خاطر تجاوز به همسرش کشته است.
دادگاه این دفاع را وارد ندانسته و احمد را به قصاص و ریحان را به یکسال حبس محکوم کرد. با اعتراض متهمین به این رای پرونده به شعبه 11 دیوانعالی کشور فرستاده و قضات دیوان نیز آنرا تایید کردند.
با تایید دیوان حکم قصاص متهم اصلی برای گذارندن مراحل قانونی و به اجرا درآمدن به بخش اجرای احکام دادسرای جنایی کرج فرستاده شد.
مورد آزار جنسی پدرشان قرار گرفتند و به همین دلیل از قاتل او شکایتی ندارند.
این دختران وقتی در جایگاه حاضر شدند تا شکایت خود علیه متهمان را مطرح کنند به جای اعلام شکایت جزییات زندگی پردردشان را توضیح دادند و گفتند چطور بهعنوان یک فرد بیهویت از ابتدای تولدشان در ایران زندگی کردند و حتی جرات شکایت از پدرشان را نداشتند.
در ابتدای جلسه محاکمه شفیعی نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفرخواست به قضات شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران گفت: جسد مردی به نام حیدر حدودا 40 ساله روز 23 بهمن سال گذشته در حاشیه بزرگراه آزادگان پیدا شد.
ماموران متوجه شدند جسد متعلق به مردی افغان است؛ آنها با آثار برجایمانده در محل حادثه توانستند اولیای دم را شناسایی کنند و مشخص شد آنها در جریان قتل حیدر بودند و خودشان موضوع را به پلیس گزارش ندادند.
بررسیها نشان داد حیدر توسط چهار مرد به نامهای رضا، علی، عباس، رسول و همسر حیدر به نام شکیلا به قتل رسیده است. پلیس متوجه شد شکیلا آن روز در خانه خواهرش بوده و با همکاری پسران خواهرش و داماد او، حیدر را به قتل رساندهاند.
نماینده دادستان ادامه داد: «متهمان بعد از شناسایی از سوی پلیس بازداشت شدند و در بازجوییها به قتل اعتراف کردند. آنها جزییات را شرح دادند و صحنه قتل نیز بازسازی شد. بنابراین بهعنوان نماینده دادستان تهران درخواست دارم متهمان ردیف اول و دوم یعنی رضا و علی به اتهام مشارکت در قتل و سایرین به اتهام معاونت در قتل مورد محاکمه قرار گیرند و حکم قانونی درخصوص آنها صادر شود.»
در ادامه دختران مقتول یک به یک در جایگاه حاضر شدند؛ آنها که هیچکدام اوراق هویتی و سواد ندارند به جای شکایت از قاتلان پدرشان از زندگی پردرد خود و ظلمی که در سالهای زندگیشان بر آنها رفته بود گفتند.
اولین دختری که در جایگاه حاضر شد سحر 27ساله بود او گفت: اگر پدرم کشته شد به خاطر کارهای خودش بود؛ او خیلی ما را اذیت میکرد و به ناموس همه چشم داشت، او به هیچ چیز اعتقاد نداشت و هیچکس را دوست نداشت. ما هم جایی را نداشتیم که شکایت کنیم و کسی را نداشتیم که از ما حمایت کند.
قبل از اینکه ازدواج کنم، پدرم شبها به سراغم میآمد و آزارم میداد، بچه بودم و نمیدانستم باید چه کنم. بعد که ازدواج کردم از دست پدرم راحت شدم او خیلی آدم بدی بود و به خاطر بدیهای خودش کشته شد. به همین دلیل هم نمیخواهم قاتلانش مجازات شوند.
سپس عزیزه دختر 17 ساله در جایگاه حاضر شد؛ او که بیشترین آزار را از سوی پدرش دیده بود گفت: وقتی که بچه بودم پدرم شبها به سراغم میآمد و اذیتم میکرد، وقتی ازدواج کردم بارها مورد آزار جنسی پدرمان قرار گرفته بودم. البته من تنها قربانی پدرم نبودم خواهرانم و حتی برادر 12سالهام هم از دست او در امان نبودند. خیلی بچه بودم و نمیدانستم باید چه کنم؛ بهخصوص اینکه پدرم مردی عصبانی بود و خیلی ما را کتک میزد.
تنها حامی ما مادرم بود، او خودش را جلوی پدرم میانداخت تا وقتی پدرم کتک میزد آسیب کمتری به ما برسد. شبها هم سعی میکرد پدرم را در اتاق پیش خودش نگه دارد. از دست پدرم عاصی شده بودیم زندگی برایمان سیاه بود. 12ساله بودم که پدرم در قبال گرفتن مبلغی پول من را شوهر داد. یک سال بعد بچهای به دنیا آوردم و پدرم زیر پای شوهرم نشست تا مرا طلاق دهد. بالاخره طلاقم را گرفت و دوباره به خانه پدرم برگشتم.
در یک خیاطی چرخکار بودم و کار میکردم. دوباره آزارهای پدرم شروع شده بود، خسته به خانه میرسیدم و وقتی میخواستم بخوابم پدرم به سراغم میآمد و آزارهایش را شروع میکرد. من که بزرگ شده بودم میدانستم باید مقاومت کنم. فریاد میزدم و با پدرم دعوا میکردم، او کتکم میزد میگفت باید به حرفش گوش کنم اما من مقاومت میکردم و او با کمربند دنبالم میکرد. مادرم خودش را جلو میانداخت که من آسیب نبینم. گاهی تا صبح من را کتک میزد.
عزیزه ادامه داد: بعضی وقتها پدرم از من پول میخواست و میگفت باید با مردان غریبه رابطه برقرار کنم؛ خودش چند پیرمرد را که از دوستانش بود به خانه میآورد و از من میخواست با آنها رابطه داشته باشم اما من مقاومت میکردم، او چندین بار من را به خاطر این مقاومتها با پایپ سوزاند. هر روز صبح سر کار میرفتم و چند ساعتی روی میز کارم میخوابیدم.
چون پدرم شبها یا سراغ خودم میآمد یا سراغ ثریا خواهر 8 سالهام میرفت یا برادر 12 سالهام را آزار میداد. آنها نمیدانستند چطور باید از خودشان دفاع کنند. هر وقت صدای فریاد ثریا یا برادرم علی را میشنیدم از خواب میپریدم و برای کمک به سمت آنها میرفتم. چون هیچ اوراق هویتی هم نداشتیم کسی به حرفمان گوش نمیکرد. فقط مادرم بود که از ما دفاع میکرد.
زن 17ساله سپس آثار سوختگی روی دستانش را به قضات نشان داد و گفت: نتیجه مقاومت من در برابر پدری که میخواست تجاوز کند این آثار سوختگی است. پدرم خیلی من را میزد و میسوزاند. او برادر 12سالهام را معتاد به شیشه کرد و به ثریا هم شیشه میداد که بکشد تا نتواند در برابرش مقاومت کند. برعکس دختران که عاشق پدرشان هستند من از پدرم متنفر بودم. ما در ایران به دنیا آمدیم اما چون مجوز نداشتیم نتوانستیم درس بخوانیم و برده پدرمان شدیم. در این مدتی که او فوت شده حتی یکبار هم سر خاکش نرفتم و تازه به آرامش رسیدهام.
مرگ حق او بود. درخواست دارم برای کمک به ما مادرم را آزاد کنید؛ او برای دفاع از من این کار را کرد.
سپس رضا متهم ردیف اول که داماد باجناق مقتول هم هست در جایگاه قرار گرفت، او گفت: من اتهامم را قبول دارم و با همکاری برادران زنم دست به این قتل زدم. البته من از ماجرای تجاوز حیدر به دخترانش خبر نداشتم اما روز حادثه وقتی که میخواستم با برادران همسرم سر کار بروم دیدم فاطمه خواهرزن 12سالهام گریه میکند. او خیلی ترسیده بود و بدنش میلرزید. محکم به مادرش چسبیده بود و حرف نمیزد. از مادرزنم پرسیدم چه شده جواب نداد.
فاطمه لباس مدرسه به تن داشت و کیفش هم روی دوشش بود. فکر کردم کسی در خیابان اذیتش کرده است دوباره اصرار کردم، مادرزنم گفت وقتی که فاطمه در اتاق بود حیدر به او حمله کرد و قصد تجاوز داشت اما فاطمه فرار کرد. خیلی ناراحت شدم. به شکیلا همسر حیدر و خاله همسرم گفتم، چرا به شوهرت اجازه میدهی این کارها را بکند؟ آنوقت بود که شکیلا گفت دختران خودش هم مورد آزار حیدر قرار میگیرند و کاری از دستش برنمیآید. آنقدر عصبانی بودم که کنترل خودم را از دست دادم به سراغ حیدر رفتم و با او دعوا کردم بعد با کمک برادران همسرم او را کشتم.
این مرد درباره نحوه قتل گفت: من دستانش را گرفتم شالی را از زیر گلویش رد کردم و به پشت گردنش آوردم بعد علی شال را کشید عباس و رسول هم روی پا و کمرش نشستند تا اینکه جان باخت. ما 30 سال است در ایران زندگی میکنیم. چون در افغانستان امنیت نبود و ناموسمان در امان نبود به ایران آمدیم آنوقت خودی به ناموسمان تجاوز کرد. او باید میمرد البته قبول دارم که مرتکب جرم شدیم اما حیدر آدم کثیفی بود.
در ادامه سایر متهمان هم در مورد اتهامی که به آنها وارد شده بود از خود دفاع کردند. آخرین متهم شکیلا همسر 35 ساله حیدر بود، او گفت: حیدر برای ما زندگی نگذاشته بود یک لحظه از دستش آرامش نداشتم. سعی میکردم بچهها نزدیکش نباشند. شکایت هم نمیتوانستم بکنم. البته من در قتل نقشی نداشتم اما وقتی فرزندان خواهرم به سراغش رفتند تا بکشندش مقاومت نکردم.
بعد از پایان جلسه محاکمه هیات قضات شعبه 74 برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
اعتیاد به مادهمخدر شیشه سبب شد دو مرد در جنایتهای جنونآمیز دختران خردسال خود را به قتل برسانند.
یکی از متهمان تصور میکرد فرزند شش سالهاش حاصل رابطه نامشروع است و متهم دیگر دچار این توهم شده بود که دختر چهارسالهاش شیطان است و اگر او را نکشد خودش از بین خواهد رفت.
سفری برای جنایت
ساعت10:50دقیقه روز پنجشنبه هفته گذشته، مردی کارگر که از بیابانهای اطراف اراک میگذشت، صحنه فجیعی را دید. او مردی را مشاهده کرد که در حال دفن جسد یک کودک بود؛ مرد ناشناس بعد از آنکه مقداری خاک روی جنازه ریخت سوار یک خودرو پیکان شد تا محل را ترک کند.
کارگر جوان بلافاصله با مرکز فوریتهای پلیسی 110 تماس گرفت و ضمن توضیح ماجرا، مشخصات پیکان را نیز به ماموران داد. دقایقی بعد خودرو موردنظر در 40کیلومتری جاده قم - اراک متوقف شد و راننده آنکه مردی 35ساله بهنام جواد است، بازداشت شد.
سپس ماموران همراه جواد به محل دفن جنازه رفتند و با کندن زمین پیکر بیجان دختری ششساله را از زیر خاک بیرون کشیدند. اینگونه بود که جواد به اتهام قتل تحت بازجویی قرار گرفت او مقتول را فرزند خودش معرفی کرد و گفت: «ریحانه حاصل ارتباط نامشروع همسرم با مرد دیگری است به همین دلیل هم او را کشتم.»
ماموران بعد از شنیدن این ادعا برای پیبردن به جزییات بیشتر از قتل به بازرسی پیکان متهم پرداختند و مقداری ماده محرک شیشه را کشف کردند و دریافتند این فرد در پی توهم حاصل از مصرف موادمخدر دختر خود را کشته است.
به این ترتیب، جواد یکبار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت. او در اعترافاتش گفت: «من ساکن تهران هستم. از چندی قبل برای کشتن دخترم برنامهریزی کرده بودم اما نمیخواستم این کار را در خانه و محله خودمان انجام دهم به همین دلیل دخترم را به بهانه مسافرت و رفتن به بروجرد با خودم همراه کردم.
وقتی به منطقهای بیابانی در نزدیکی اراک رسیدیم، دیدم شرایط برای اجرای نقشهام مساعد است به همین دلیل دخترم را از ماشین پیاده کردم و با یک چاقو گلویش را بریدم بعد با سنگ چند ضربه به سرش زدم وقتی او جان باخت جسد را دفن و فرار کردم.»
این متهم اکنون در بازداشت بهسر میبرد و تحقیقات از وی ادامه دارد. در همین حال، بازپرس جنایی کرج در حال تحقیق درباره قتل دختر چهارسالهای است که به دست پدرش به کام مرگ کشانده شده است.
ماموران پلیس مشکینشهر کرج هفته پیش جنازه دختری را در میان نخالههای ساختمانی پیدا کردند مقتول هیچ مدرک هویتی همراه نداشت و ناشناس بود اما ساعاتی بعد زنی با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدیدشدن فرزندش خبر داد و مشخصاتی را ارایه کرد که با جنازه پیدا شده، همخوانی داشت، به این ترتیب، نام قربانی فاش شد و ماموران فهمیدند این کودک همراه پدر معتادش از خانه خارج شده بود از آنجا که احتمال داشت قتل توسط مرد شیشهای اتفاق افتاده باشد وی تحت تعقیب قرار گرفت اما او چند روزی را فراری بود تا اینکه در یکی از پارکهای شهر شناسایی و دستگیر شد.
متهم در بازجوییها ضمن اعتراف به کشتن دخترش گفت: «از ششماه قبل به شیشه اعتیاد پیدا کردم بعد از آن همیشه با همسرم اختلاف داشتم و چند بار او و دخترم را کتک زدم. دیگر علاقهای به آنها نداشتم و از سویی دچار توهم هم شده بودم صدایی به من میگفت دخترم شیطان است و اگر او را نکشم خودم کشته میشوم به همین دلیل نقشه قتل را کشیدم و روز حادثه وقتی همسرم خانه نبود دخترم را به بهانه خریدن بستنی از خانه بیرون بردم و در یک ساختمان نیمهکاره او را به باد کتک گرفتم و آنقدر مشت و لگد زدم تا از حال رفت بعد گلویش را فشار دادم و او را خفه کردم.»
مرد معتاد بر اثر توهم ناشی از مصرف «شیشه» در جنایتی هولناک دختر 6 سالهاش را از طبقه سوم به پایین پرت کرد.
شامگاه دوشنبه – 16 آبان – ساکنان یک ساختمان سه طبقه در خیابان شهرآرا با شنیدن صدای گریههای «درسا» کوچولو که از همسایهها کمک میخواست به پشت در آپارتمان آنها در طبقه سوم رفتند.
اما پدر «درسا» حاضر به باز کردن در خانه نشد و دقایقی بعد نیز صدای جیغ وحشتناک دختر کوچولو به گوش رسید و ناگهان سکوت همه جا را فرا گرفت.
در همین لحظه رفتگر شهرداری که سرگرم تمیز کردن کوچه بود در حالی که از مشاهده صحنه پرت شدن دختر 6ساله از سوی پدرش وحشت زده بود بلافاصله با پلیس تماس گرفت.
دقایقی بعد که مأموران کلانتری 137 نصر در محل حاضر شدند مرد رفتگر گفت: داشتم کوچه را تمیز میکردم که با شنیدن صدای فریادهای یک دختربچه از پنجره طبقه سوم این ساختمان توجه ام به آن سو جلب شد و متوجه شدم مرد جوانی دخترک را بغل کرده و در یک لحظه باورنکردنی او را به پایین پرت کرد.
پیکر درهم شکسته و خونین دختر کوچولو چند متر جلوتر از من روی زمین افتاد. مأموران بلافاصله محسن ـ پدر «درسا» ـ را به اتهام قتل دستگیر کردند.
با اعلام موضوع این جنایت به بازپرس محمد شهریاری – قاضی کشیک ویژه قتل – تیم ویژه جنایی نیز خود را به محل حادثه رسانده و تحقیقات از متهم آغاز شد. مرد جوان که خود را کارمند اخراجی یکی از شرکتها معرفی میکرد در بازجویی به مأموران گفت:
چندی قبل همسرم از من طلاق گرفت و حضانت دخترم نیز به من سپرده شد، تا اینکه با زنی به نام بیتا آشنا شده و او را به عقد موقت خود درآوردم اما «درسا» از همسرم متنفر بود و حاضر به دیدن او نبود. شب حادثه نیز درباره این موضوع با دخترم درگیری لفظی پیدا کرده و چون «شیشه» مصرف کرده بودم حالت طبیعی نداشتم در یک لحظه او را بغل کرده و از پنجره به پایین انداختم.
بدین ترتیب پس از اعترافات متهم وی بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. همچنین دستور شناسایی و احضار بیتا – همسر دوم متهم – و تحقیق و بازجویی از وی صادر شده است.
مردی که رقیب عشقیاش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده و جسدش را کنار رودخانهای رها کرده بود با تایید حکم قصاصش از سوی دیوان عالی کشور یک قدم به مرگ نزدیک شد.
ماموران پلیس کرج20 اسفند سال 87 حین گشتزنی به شی ملحفهپیچی که کنار یک رودخانه رها شده بود مشکوک و زمانی که به آن نزدیک شدند مشاهده کردند در میان ملحفه یک جسد وجود دارد که ظاهر آن نشان میدهد با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.
جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات برای شناسایی هویت مقتول آغاز شد. چند ساعت بعد از پیدا شدن جنازه، خانواده مردی به نام احمد به پلیس مراجعه کردند و مدعی شدند فرزند 33سالهشان گم شده است. خانواده احمد گفتند قرار بود او کاری را در خارج از خانه انجام بدهد و خیلی زود برگردد اما اینطور نشد.
مادر احمد گفت پسرش در پی یک تماس تلفنی با عجله از خانه خارج شد. وقتی این زن مشخصات پسرش را داد، پلیس متوجه شد جسد مکشوفه متعلق به احمد است، بنابراین از خانواده این مرد خواسته شد برای شناسایی هویت مقتول به پزشکی قانونی بروند. زمانی که کشوی حاوی جسد در سردخانه پزشکی قانونی بیرون کشیده شد برادر احمد جنازه را شناخت.
با مشخص شدن هویت جسد تحقیقات در مورد زندگی شخصی احمد آغاز شد. همه چیز نشان میداد این مرد جوان قربانی کینه عمیقی شده است. ضربات پیدرپیای که به وی وارد شده بود، حکایت از این کینه داشت.
زمانی که ماموران تلفن همراه احمد را مورد بررسی قرار دادند متوجه شدند آخرین تماس با این مرد از سوی زنی به نام ریحان صورت گرفته است و این دو از مدتها قبل با یکدیگر در تماس بودند.
پلیس ریحان را شناسایی و بازداشت کرد. اولین جملات ریحان نشان داد او از راز قتل احمد باخبر است. این زن گفت: احمد کشته شده و قاتل او شوهر من است. عباس شوهرم او را کشت و من شاهد این قتل بودم.
ریحان اتفاقی را که رخ داده بود این طور شرح داد: یک سال بود که با احمد آشنا شده بودم و با هم رابطه داشتیم. من شوهرم عباس را دوست نداشتم. او معتاد بود و وقتی شیشه میکشید دیگر کنترلی بر رفتارهایش نداشت و من را کتک میزد. اصلا از زندگیام راضی نبودم. آخرین بار وقتی که باهم دعوا کردیم من با حالت قهر خانه را ترک کردم و به احمد هم گفتم که میخواهم از شوهرم جدا شوم.
قرار بود وقتیطلاق گرفتم با احمد ازدواج کنم اما پدرم از قهر کردن من عصبانی شد و مرا به خانه شوهرم برگرداند. او گفت هیچ حمایتی از من نمیکند. مجبور شدم پیش عباس بروم اما همچنان از او بیزار بودم و به احمد خیلی بیشتر نزدیک شده بودم.
ریحان ادامه داد: یک هفته قبل از قتل، شوهرم فهمید من با احمد رابطه دارم. او خیلی مرا تحت فشار قرار داد و کتکم زد، بعد از من خواست هر طور شده احمد را به خانه بکشم اما من قبول نکردم. خیلی کتکم زد. دیگر نتوانستم زیر کتکهایش دوام بیاورم و با احمد تماس گرفتم و گفتم کسی در خانه نیست و از او خواستم بیاید. احمد هم وقتی دید گریه میکنم بلافاصله آمد.
وقتی وارد خانه شد عباس او را غافلگیر کرد و یک ضربه به وی زد. احمد نتوانست واکنش نشان دهد و عباس ضربات بعدی را به بدنش وارد کرد. وقتی احمد جان داد عباس او را لای ملحفهای پیچید و بعد جسدش را کنار رودخانهای در همان اطراف رها کرد.
با اعترافات ریحان شوهرش هم بازداشت شد. این مرد به قتل اعتراف کرد و گفت: من نمیخواستم احمد را بکشم اما وقتی متوجه رابطهاش با همسرم شدم و ریحان به من گفت با احمد رابطه جنسی داشته است، نتوانستم این موضوع را تحمل کنم به همین خاطر هم به زنم فشار آوردم که احمد را به خانه بکشاند. البته ریحان نمیدانست من قصد کشتن احمد را دارم.
با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 80 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و عباس و ریحان در برابر اتهاماتی که دادستان به آنها وارد کرده بود از خود دفاع کردند. عباس اتهامش را قبول کرد و گفت چون مقتول به زنش تجاوز کرده بود دست به قتل زده است اما ریحان اتهام معاونت در قتل را رد کرد و گفت نمیدانست شوهرش چه قصدی داشت.
در نهایت عباس به جرم قتل احمد به قصاص و ریحان به یک سال حبس محکوم شد. این رای مورد اعتراض قرار گرفت و شعبه 11 دیوانعالی کشور پرونده را یک بار دیگر مورد رسیدگی قرار داد و رای صادره را تایید کرد. به این ترتیب عباس یک قدم دیگر به مجازات نزدیک و پرونده قصاص نفس او برای گذراندن مراحل قانونی به دادسرای کرج ارسال شد.
شرق: در ابتدای جلسه محاکمه این متهم، ذبیحزاده نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و به قضات شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران گفت: تابستان سال گذشته به ماموران اعلام شد در محدوده کلانتری نامجو نزاع دستهجمعی اتفاق افتاده است با رسیدن ماموران درگیری تمام شده بود اما دوباره اعلام شد جوانی به نام محمدعلی در بیمارستان جان باخته است. پلیس در بررسیها متوجه شد مقتول همان فردی است که در درگیری شرکت داشت و زمانی او را به بیمارستان رساندند که او به دلیل برخورد چاقو به سینهاش از شدت خونریزی جان باخته بود. ماموران در اقدام بعدی ضارب را به نام اسکندر شناسایی و او را بازداشت کردند. نماینده دادستان تهران در ادامه گفت: تحقیقات پلیس نشان داد اسکندر همراه برادر و پدرش در این درگیری شرکت داشتند و مقتول با ضربه چاقوی اسکندر جان خود را از دست داده است. این درگیری به دلیل اختلاف عمیق و 15سالهای بود که پدر مقتول با پدر متهم به قتل داشت.
آنطور که تحقیقات نشان داده است این درگیری به علت اختلاف مالی بود که دو پسرخاله داشتند. با توجه به مدارکی که برای دادگاه ارایه شده است بهعنوان نماینده دادستان تهران درخواست دارم هیات قضات رای قانونی در این خصوص صادر کنند. سپس اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند. آنها برای متهم به قتل درخواست قصاص کردند و گفتند نمیدانند به چه دلیلی پسرشان کشته شده است.
در ادامه اسکندر برای دفاع از خود در برابر قضات قرار گرفت. او گفت: اتهامم را قبول دارم اما یادم نمیآید ضربه چاقو را چطور به بدن محمدعلی زدم. او در توضیح انگیزهاش از قتل گفت: روز حادثه به میهمانی افطار در محل کار پدرم دعوت شده بودیم، برادرم علی کر و لال است با صاحبکارش صحبت کردیم که اجازه دهد او زودتر بیاید، برادرم آمد اما اصرار کرد با موتور خودش به میهمانی بیاید و گفت میرود بنزین بزند، خیلی طول کشید تا برگردد وقتی آمد عصبی بود گفت مردی او را زده است.
با اشاره به من فهماند موهای فردی که او را زده سیخ بود. بارها و بارها در خیابان به برادرم حمله شده بود و او هر دفعه مشخصات جوانی با موهای سیخ را میداد. نمیدانستیم ضارب کیست و نمیتوانستیم شکایت کنیم. به هرحال برای رفتن به افطاری راه افتادیم سر راه پدرم گفت به سراغ کارگر پمپبنزین برویم شاید او ضارب را بشناسد از کارگر پرسیدیم او گفت فرد ضارب را به چهره میشناسد اما اسمش را نمیداند و گفت حاضر است در دادگاه شهادت دهد چه اتفاقی افتاده است. در همین هنگام برادرم روی شانه پدرم زد و دو جوان موتورسوار را نشان داد. مرد کارگر هم تایید کرد ضارب مرد موتورسوار است. آن فرد دوباره به برادرم حمله کرد من که خیلی عصبانی شده بودم و کنترلی روی رفتارم نداشتم برای حمایت از برادرم رفتم، وقتی او برادرم را با پنجه بوکس زد من هم او را زدم اصلا نفهمیدم به او چاقو زدم چون چاقو را درآورده بودم تا بترسانمش و قصد قتل نداشتم. ما بعد از درگیری جدا شدیم البته واقعیت این است که تعداد آنها خیلی زیاد بود نمیدانم از کجا آن همه موتورسوار آمده بودند.
متهم به قتل در مورد اینکه چرا با خودش چاقو برداشته بود گفت: برادرم میگفت ضارب پنجه بوکس دارد من هم فکر کردم آن فرد از اوباش است و احتمال دارد به من حمله کند. بعد از دعوا به خانه برگشتیم سپس پلیس من را بازداشت کرد و تازه متوجه شدم کسی که به برادرم حمله میکرد و من او را زدم نوه خاله پدرم بود. فامیل با هم دعوا داشتند اما من اصلا او را نمیشناختم. در ادامه پدر مقتول به اتهام شرکت در نزاع به جایگاه دعوت شد. او گفت: آن روز وقتی ما به پمپ بنزین رفتیم و پسرم به من نشان داد چه کسی او را زده متوجه شدم این فرد فرزند پسرخالهام است من محمدعلی را میشناختم اما پسرانم او را نمیشناختند. نمیدانم چرا محمدعلی به دوستانش زنگ زد و همه موتورسواران محل را به آنجا کشاند، ما خیلی ترسیدهبودیم اگر او این کار را نمیکرد پسرم دست به چاقو نمیشد.
این مرد درباره اختلافش با پدر مقتول گفت: ماجرا به سالها پیش برمیگردد؛ شاید 15 سال پیش بود که اختلاف مالی بین ما به وجود آمد اما هیچوقت روی هم دست بلند نکردیم. حالا هم درخواست دارم پدر مقتول با توجه به اینکه پسرخاله هستیم پسر من را ببخشد. سپس برادر ناشنوای متهم به قتل که به اتهام شرکت در نزاع در دادگاه حاضر شده بود از خود دفاع کرد و شاهدان آنچه را که دیده بودند گفتند. در ادامه هیات قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
این زن که "باتریشا" نام دارد پس از خوردن ماهی خام و بزرگی در یکی از رستورانهای ژاپنی درد شدیدی از ناحیه شکم احساس می کرد.
این زن 36 ساله فورا به بیمارستانی در نیویورک منتقل شد. به گفته پزشکان وی در حین معاینه به طور مستمر حالت استفراغ داشت. به گزارش روزنامه البیان امارات، پزشکان پس از معاینه، متوجه تحرکت موجود زنده ای در درون شکم وی شدند و پس از آنکه شکم وی را شکافتند ماری به رنگ سیاه و سفید پیدا کردند که طول ان تقریبا دو متر بود!
این روزنامه در ادامه گزارش خود افزود: پزشکان و پرستاران با مشاهده این مار وحشت زده شدند و باتریشا نیز اکنون درحالت بهبودی به سر می برد.